علی کولهپشتياش را محكم بسته بود. كوله سنگين بود. پر بود از خرج و موشك آر.پي.جي. داشتيم پشت سر هم به ستون از داخل معبر رد ميشديم. سنگرهاي دشمن در 200 متريمان قرار داشتند. آرامآرام و بي هيچ صدايي جلو ميرفتيم. اطرافمان ميدان مين بود. كوچكترين صدايي فاجعه به بار ميآورد ،ناگهان كولهپشتي علي گلوله خوردگلوله خورد و خرجها ناگهان آتش گرفتندو علي شعلهور شد. كولهپشتي علي محكم بسته شده بود و خرجها هم خيلي سريع آتش گرفته بودند. امكان اينكه كولهپشتي علي را باز كنيم نبود. همه بهت زده داشتند علي را نگاه ميكردند. شعلههاي آتش لحظه به لحظه بيشتر علي را در كام خودشان ميكشيدند و همه هر لحظه منتظر بودند كه علي فرياد بزند و دشمن شروع كند. علي همانطور كه داشت ميسوخت، نارنجكهايش را از خودش جدا كرد. و يك كار ديگر هم كرد. دستش را گرفت جلوي دهانش و مظلومانه روي زمين افتاد. فقط ميشد نگاه كرد. شعلهها ذره ذره علي را ميسوختند و علي جلوي چشمهاي ما داشت جان ميداد. علي داشت جان ميداد ولي جلوي دهانش را محكم گرفته بود. آتش كم كم سرد شد. علي كه هنوز تهرمقي برايش مانده بود با اشاره از يكي از بچهها تقاضاي آب كرد. رزمنده چفيهاش را خيس كرد و گذاشت روي لبهاي علي... شايد اين حق علي بود كه لحظه آخر در ميان اين همه آتش، طعم آب را بچشد .
دریافت پوستر شهید " علی عرب " با آخرین کیفیت مناسب برای چاپ بر روی بــنر !