ونک دو نفر…. ونک دو نفر
از صبح سرگردونم ،تقریبا کل آرشیوم زیر و رو کردم ،همه ی عکس ها …نوشته ها…خاطره ها….ولی نشد،هرکاری کردم نتونستم بنویسم…
حال الانم درست مثل وقتایی که خیره ی آسمون میشم!پر از همه چی که نمیدونم چیه!نه اینکه نفهممش نه ،اینقدر بزرگ وغریبه که نمیتونم وصفش کنم، حتی برای خودم !حرف زدن شاید واسه آدم پرحرفی مثل من ساده ترین کار دنیا باشه اما الان لال شدم !
((خیلی عصبانی بودم دیگه نمیتونستم طاقت بیارم هرطوری بود یه شماره تلفن ازش گیر آوردم ،تماس گرفتم فقط برای دو سه دقیقه :”علی تو خجالت نمیکشی ،همه میان مرخصی تو نمیایی!چند روز پیش خانم سرگرد جذی رو دیدم گفت شوهرش اومده مرخصی.مگه تو زن و بچه نداری؟مگه از بوشهر تا شیراز چقدر راهه؟نمیتونی یه دقیقه ببینمت رو ببینی؟!”؛ساکت بود صبرکرد تا دق ودلیم خالی بشه بعد گفت:”راست میگه سرگرد جذی رفته مرخصی!میدونی سروان میر هم رفته مرخصی، کرم هم رفته…..”؛یکی یکی اسم دوستها و همسایه ها رو گفت که رفتن مرخصی.نمیفهمیدم چی میگه!موقع خداحافظی گفت :دلت میخواد منم برم مرخصی !مانده بودم چه بگویم حرفهایی میزد که نمیفهمیدم، با دودلی گفتم :آره خوب، دلم میخواد بیای بچه هات رو ببینی. چند روز بعد آمد شیراز یک هواپیما را آورده بود برای تعمیر؛چند ساعتی آمد خانه، ازش پرسیدم علی چرا این طوری حرف میزنی ،مثل اینکه دیگه حرفهات نمیفهمم ، بغض کرد ،گفت : همه بچه ها رفتن مرخصی! میدونی یعنی چی ؟!همشون شهید شدن !!دیگه توی پایگاه بوشهر کسی نمونده ؛ کسی باورش میشه ؟بچه ها همین طور پشت سر هم شهید میشن ،خبرشون رو که میاوردن تا چند وقت نمیتونستیم غذا بخوریم، مثل اینکه همه چی عوض بشه زندگی ها وآدمها؛چند ساعتی ماند و رفت)).
((عاشق پرواز بود. با انواع مختلف هواپیما از جمله اف ۴، اف ۵، میگ ۲۹، سوخو ۲۴ و پی اف۳ پروازمی کرد .هواپیمای محبوبش F4بود.))
((این یک فیلم جنگی نیست….مهارت خاصی در هدایت هواپیمای اف ۴ داشت. در یکی از ماموریت ها هواپیمای وی در هنگام بازگشت از عملیاتی برون مرزی مورد تعقیب یک فروند میگ ۲۳ عراقی قرار می گیرد که در اروندرود مورد اصابت موشک قرار می گیرد.
به محض برخورد، سیستم اجکت خلبان خود به خود فعال می شود و خلبان اجکت می کند ولی او که به عنوان افسر کابین عقب در این پرواز بود، با مهارت خاصی هواپیما را درحالی که تقریبا سیستم هیدرولیک خود را از دست داده بود، در پایگاه ششم به زمین می نشاند.))
((رفته بودم خانه مادر شوهر مهناز (همسر شهید دوران)؛خود آقای دوران(شهید خلبان عباس دوران) در را باز کرد.تا من را دید گفت: میدونین علی چیکار کرده ؟گفتم نه !چیکارکرده؟گفت :مگه بهتون نگفته چه بلایی سرش آوردن؟گفتم نه توخدا آقای دوران بگین ببینم چی شده؟ گفت :ما اصلا نفهمیدیم این چه طوری برگشته! عراقی ها هواپیماش زدن، ارتفاعش کم میکنه که دوباره بهش نزنن که بتونه هواپیماش بشونه ،تو محدوده خورموسی با ارتفاع پایین و با سرعت بالا درحال پرواز بوده که هواپیما با یک دسته پرندها و مرغای لب شط برخورد می کنه.تمام شیشه کابین جلومیشکنه ، صندلی جلو کات میکنه ولی علی خودش نگه میداره فشار هوا اونقدر زیاد بوده که خون تو بدنش منجمد میشه که همه میگن با این فشار زیاد ممکن بوده کور یا کر بشه!شاهکار کرده واقعا هواپیما رو سالم نشونده ؛شاهکار!))
حالا شاید کمی به من حق بدین ! که چرا دستم به نوشتن نمیره که نمیدونم باید چی بگم حرف زدن از همچین عقابی اصلا آسون نیست…اصلا!
((شهید ستاری بهش گفته بود:”شنیدم راننده تاکسی خط ویژه عراق شده ای!” (ازبس که علی پرواز برون مرزی داشت) از آن به بعد خلبانها دیگر ولش نکردند، بهش میگفتند راننده تا کسی))
شهید علیرضا یاسینی سال ۱۳۳۰ در شهرستان آبادان دیده به جهان گشود. دوران طفولیت و تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در زادگاهش سپری و با اخذ دیپلم متوسطه در سال ۱۳۴۸ با انتخاب شغل خلبانی به استخدام نیروی هوایی درآمد. آموزشهای نظامی و آکادمی پرواز و پرواز مقدماتی را در ایران سپری نمود و جهت طی دوره تکمیلی پرواز به آمریکا اعزام گردید. در این مدت دورههای آموزش خلبانی هواپیماهای آموزشی T-33، T-37 و همچنین هواپیمای پیشرفته شکاری «F-4» را با موفقیت به پایان رسانید و در فروردین ماه سال ۱۳۵۱ با اخذ نشان خلبانی به ایران بازگشت و با درجه ستواندومی در پایگاه ششم شکاری آغاز به کار کرد. برای پرواز با هواپیماهای «اف – ۴» به پایگاه یکم شکاری اعزام و با خاتمه آموزش کابین عقب هواپیمای مذکور به پایگاه هفتم شکاری منتقل گردید. آموزش کابین جلوی هواپیمای «اف – ۴» را در سال ۱۳۵۳ در پایگاه یکم گذرانید و به عنوان افسر خلبان شکاری کابین جلو در گردان ۳۳ پایگاه سوم شکاری مشغول خدمت گردید.
در تاریخ ۱۵/۱۲/۷۳ در ساعت ۳۰/۶ صبح هواپیمای جت استار حامل فرماندهان ارشد نیروی هوایی، از تهران به سمت کیش پرواز کرد تا فرماندهان در جلسه شورای هماهنگی نیروی هوایی در کیش شرکت کنند. بعداز ظهر قرار می شود که هواپیما قبل از عظیمت به تهران، در پایگاه هوایی اصفهان توقفی کوتاه نماید. بعد از بازدیدی کوتاه از این پایگاه، هواپیما در ساعت ۳۰/۸ شب آماده پرواز به سمت تهران می شود و پس از دقایقی هواپیما به پرواز درمی آید. ناگهان در ساعت ۴۲/۸ شب از سوی خلبان اعلام می شود که به علت بازشدن پنجره کابین خلبان، هواپیما مجبور به فرود اضطراری می باشد. لحظاتی بعد هواپیما در حال گردش برای نشستن بر روی باند در ۶۴ کیلومتری جنوب پایگاه اصفهان، سقوط می کند و چراغ زندگی سید علیرضا یاسینی برای همیشه خاموش می شود و او به درجه رفیع شهادت نائل می آید. ازوی سه فرزند پسر و یک دختر به یادگار مانده ولی یاد و خاطره دلاوری ها و رشادت هایش، هیچگاه از ذهن مردم ایران و به خصوص پرسنل نیروی هوایی ارتش، پاک نخواهد شد.
مسئولیت های شهید
این شهید بزرگوار در طول دوران حیات خود بجز این که همواره به عنوان افسر خلبان کابین جلو اف ۴ خدمت می کرد، مسئولیت های فروانی هم داشتند که از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد :
فرمانده عملیات پایگاه سوم شکاری همدان
فرمانده پایگاه های شکاری همدان و چابهار از سال های ۱۳۶۳ تا ۱۳۶۵
افسر هماهنگ کننده آموزش خلبانان ایرانی در پاکستان در سال ۱۳۶۴
فرمانده پایگاه ششم شکاری بوشهر در سال ۱۳۶۷
فرمانده منطقه هوایی شیراز در سال ۱۳۷۱
معاون هماهنگ کننده و رئیس ستاد نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی از ۱۰/۱۲/۱۳۷۲ تا زمان شهادت
گفتنی است که ایشان پس از تیمسار بیشترین ساعت پرواز (۲۷۵۹ ساعت) را با فانتوم داشتند و همچنین پایگاه ششم شکاری بوشهر به نام این بزرگوار مزین شده است.
دوهزار و هفتصد و پنجاه و نه (۲۷۵۹ ) ساعت………۲…۷…۵…۹٫٫
یعنی؛
رد عمیق ماسک اکسیژن روی صورت
چشم ها ی خون گرفته
گوشهای ورم کرده
پرواز سوئیچ به سوئیچ
وشاید سر آخرهمه ی اینها مساویی باشد با نفر دوم بالاترین ساعت پروازی بعد از تیمسار محققی
۱۵ دی ماه سالگرد پرواز عقابیست که آسمان خانه ی اوست نه زمین…..درست مثل همه ی عقابهای ایران…..
مقام معظم رهبری: شهید یاسینی مردی مومن، پرتلاش، صادق و صمیمی بود.
مقام معظم رهبری در مراسم این شهید بزرگوار، در وصف او فرمودند:
فقدان بزرگی بود، نه فقط برای شما برای من هم این طور بود. ولی خب چاره ای نیست باید تحمل کرد. شهید یاسینی مردی مومن بود، پرتلاش بود، صادق بود، صمیمی بود و خود همین ها موجب شده بود که به ایشان امیدوار باشم. در این حوادث سخت است که جوهر ما آشکار می شود و نیروها و توانایی های درونی ما آشکار می شود.
مقام معظم رهبری در جمع خانواده این عزیز نیز فرمودند:
من به شهید یاسنی خیلی امیدوار بودم من همین حالا به ایشان (سرتیپ بقایی فرمانده سابق نیروی هوایی ارتش) می گفتم خیلی به این جوان امید داشتم برای آینده، ولی حالا خداوند متعال این جوری مقدر کرده بود، چاره ای نیست باید تحمل کرد و این تقدیرات الهی است.